رویای آبی

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 39
بازدید کل : 16188
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1







نبودی
تو نیستی

اما من برایت چای می ریزم

دیروز هم

نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم

دوست داری بخند

دوست داری گریه کن

و یا دوست داری

مثل آینه مبهوت باش

مبهوت من و دنیای کوچکم

دیگر چه فرق می کند

باشی یا نباشی

من با تو زندگی می کنم

 

نويسنده: دوست تنها تاريخ: جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

(badboy78.blogfa.com)

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست/ بــی وضــــو در کوچـــه لیلا نشســـت /

عشق آن شب مست مستش کرده بود/ فــــارغ از جـــام الــستــش کــــرده بــــود/

ســجـده ای زد بـــر لــــب درگــاه او/ پــــُر ز لـــیلــا شـــــد دل پـــــر آه او/

گـــفت یا رب از چه خوارم کرده ای / بــــر صلیب عـــشق دارم کرده ای/

جـــــام لـــیلــا را به دسـتـم داده ای / وندر این بازی شــکستم داده ای/

نشتر عشقش به جانم می زنی / دردم از لـــیلــا ســـــت آنم می زنی/

خسته ام زین عشق، دل خونم نکن/ من کـــه مجنونم تو مجنونم نــکن/

مــــرد ایــــن بـــازیــچـه دیگر نیستم / این تو و لـــیلــا ی تو... مــــن نیستم/

گــــفت ای دیــوانه لـــیلــا یــــــت منم / در رگ پنهان و پـــیــدایـــت منـــــم/

ســــالها بــــا جــــور لـــیلــا ســـاختی / من کنارت بـــــودم و نـــشناخـــتی/

عــشق لـــیلــا در دلـــت انـــداختم / صد قمــــار عشق یکجا بـــاخـــتم/

کـــــردمـــت آواره صــــحرا نـــــشد / گفتم عاقل می شوی اما نــشد/

سوختم در حسرت یک یـا ربــت / غیر لـــیلــا بــــــر نــــیــامد از لــبت/

روز و شب او را صـــدا کردی ولی / دیدم امشب با مـنی گفتم بلی/

مطمئن بودم به من سر می زنی / در حــــــریم خانه ام در می زنی/

حــــال این لـــیلــا که خوارت کرده بود / درس عشقش بی قرارت کرده بود/

مرد راهش بـــاش تا شاهت کنم / صد چو لـــیلــا کشته در راهت کنم/

 

نويسنده: دوست تنها تاريخ: چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

فقط لحظاتی تا مرگ

 

 

 

حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم،
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم،
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت،
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر
داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم،
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟

 

نويسنده: دوست تنها تاريخ: سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تو به من خندیدی...

 

 

تو به من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلود به من كرد نگاه...

برای خواندن ادامه شعر به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب
نويسنده: دوست تنها تاريخ: یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to blue-dream.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com